معرفی کتاب «نعمت جان (روایت زندگی صغری بستاک، امدادگر بیمارستان شهید کلانتری اندیمشک)»

ساخت وبلاگ

«نعمت جان (روایت زندگی صغری بستاک، امدادگر بیمارستان شهید کلانتری اندیمشک)»
پدیدآور: سمانه نیکدل
ناشر: راه یار
تعداد صفحات: ۲۰۷

کتابی عاشقانه، در خط مقدّم امدادرسانی، با قلمی روان، زیبا و مستند درباره‌ی دختری جوان در اندیمشک که از پاک کردن سبزی و عدس برای رزمندگان تا پرستاری و مسئولیت بخش بیمارستانِ مجروحینِ جنگی پیش می‌رود و پس از عاشقانه‌ای ناتمام، نذر می‌کند تمام جوانی خود را وقف مجروحین کند، حتی ازدواجش را ... .

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

صبح سوم مهر داشتم اطلاعاتِ پرونده‌ای را کامل می‌کردم. آقای علی‌اکبری آمد سمتمان، گفت:‌ «خواهرها، حلالم کنید.»
پرسیدم: «چی شده؟ خیره إن‌شاء‌الله؟»
گفت: «دارم می‌رم دوکوهه اسم بنویسم برم جبهه.»
یک لحظه خشکم زد. گفتم: «خانواده‌ها با یه امیدی میان اینجا و به شما ارادت خاصی دارن. اگه می‌شه شما نرو.»
گفت: «احساس می‌کنم جبهه بیشتر بهم احتیاج داره.»
نتوانستیم قانعش کنیم که بماند. خداحافظی کرد و سوار موتورش شد و رفت ... طولی نکشید ... بمباران شد ... طولی نکشید بهمان خبر رسید علی‌اکبری مجروح شده و بردنش بیمارستان راه‌آهن ... بلافاصله با دخترها بلند شدیم و سراسیمه دویدیم سمت بیمارستان ... وقتی از پیدا کردنش در بیمارستان مأیوس شدیم، تصمیم گرفتیم برویم خانه‌اش ... وقتی رفتیم داخل، مادرش داشت ضجه می‌زد و به سروسینه‌اش می‌کوبید. قبلاً مادرش را دیده بودیم. تا چشمش به ما افتاد، با گریه و شیون گفت: «خواهرهای امیرحسین اومدن ... حنا بیارید بذارم دستشون ... اومدن عروسی ... امیرحسین همیشه می‌گفت این‌ها خواهرهامن.»

منابع طرح کتاب‌خوان ماه ویژه آذر ماه ۱۴۰۱ <a href='/last-search/?q=معرفی'>معرفی</a> شد
علی‌اکبری درباره ما دخترها احساس مسئولیت خاص می‌کرد. همیشه سعی می‌کرد آقایانی که مراجعه می‌کردند بنیاد، ‌کمتر سمت ما بیایند و خودش کارشان را انجام می‌داد. در عوض خانم‌ها را پیش ما می‌فرستاد و خودش کمتر با خانم‌ها صحبت می‌کرد.

معرفی کتاب دخیل عشق...
ما را در سایت معرفی کتاب دخیل عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : libanarak بازدید : 136 تاريخ : جمعه 7 بهمن 1401 ساعت: 17:18